پرش به محتوا
خانه » «ناخوانده» به‌خانۀ خدا نتوان رفت!

«ناخوانده» به‌خانۀ خدا نتوان رفت!

آموزش آداب زندگی جمعی بخش سترگی از میراث نخبگان فرهنگی سرزمین ماست.

«ناخوانده» به‌خانۀ خدا نتوان رفت!

جامعه‌شناسان آداب اجتماعی را ذیل «فرهنگ» و «هنجارهای اجتماعی» یعنی شیوه‌هایِ کاربردیِ پذیرفته شده و تخلف‌ناپذیر در گروه تعریف می‌کنند. آیین و روش «میهمانی/میزبانی»، به‌ویژه «فراخوانی» (دعوت) یکی از این آداب است.

بزرگان أدب و حکمت، حضور بی‌دعوت مهمان در سرای میزبان را سبب اندوه، سربار بودن، بی‌قدر و أرزش‌شدن، خواری‌وشرمساری و بی‌عزّتی دانسته‌اند.

آن‌چه در ادامه می‌آید، جُست‌وجویی است ساده و موضوعی برای فهم بهتر این نکوهش و سرزنش که ریشۀ دینی(1) هم دارد – همان‌گونه که ابوحامد محمّد غزالی(2) از «چهار أدب» میهمانی می‌گوید که نخستینش، پرهیز از ناخوانده مهمان‌شدن است: «آن‌که قصد بکند که به وقتِ طعام در نزدیکِ کسی نشود، که در خَبر است که هرکه قصدِ طعامِ کسی کُند، ناخوانده اندرآمدن فاسق است و در خوردن حرام‌خواره، اما اگر به اتّفاق فرارسد، بی‌دستوری نخورد و اگر گویند بخور و داند که از دل نمی‌گویند، هم نخورد که نشاید، ولیکن تعللّی کند و به تلطّف دست بدارد …».

مولانا (دیوان شمس): ناخوانده به هرجا که روی، غم باشی / ور خوانده رَوی، تو محرَم، آن دَم باشی تا کافر را خدا نخواند، نرود / شرمت بادا! زِ کافری کم باشی

عطّار نیشابوری (فتوّت‌نامه): مَرو ناخوانده، تا خواری نبینی / چو رفتی جز جگرخواری نبینی «پندنامه» (در بیان آن‌که خواری آورد): هرکه مهمان با کسی ناخوانده شد / نزدِ مردم خوار و زار و رانده شد

شیخ محمود شبستری (کنزالحقایق): به ناخوانده مشو مهمانِ مردم / منه باری زِ خود بر جانِ مردم وگر آیَند مهمانان به ناگاه / گرامی دار و عذرش نیز می‌خواه  

سعدی شیرازی (مواعظ): روز قالی‌فشاندن‌ست امروز / تا غبار از میانِ ما برود چون مگس در سرای گرد آمد / خوان نباید نهاد، تا برود هرکه ناخوانده آید از درِ قوم / نیک باشد که ناشتا برود

حکیم سنایی [غزنوی]: ای گشته چو ماه و هم‌چو خورشید سمر / خویِ مه‌وخورشید مدار أندر سر چون ماه به روزنِ کسان در منگر / ناخوانده چو خورشید میا ای دل‌بَر

وحشی بافقی؛ (ناظرومنظور): از آن‌رو طالبِ گنج‌اند مردم / که شد در گوشۀ ویرانه‌ای گُم چنین آبِ روان بی‌قدر از آن‌ست / که او ناخوانده هر جانب روان‌ست

صائب تبریزی: می‌رود منفعل از مجلسِ مستان خورشید / هرکه ناخوانده درآید، خجل آید بیرون خیالش بی‌خبر رفت از دلم بیرون، ندانستم / که مهمان چون بُوَد ناخوانده، بی‌دستور برخیزد چون مگس ناخوانده هرکس بر سرِ خوانی رود / ای بسا سیلی به‌دست خود زند بر روی خویش

سلیمی جرونی: مشو بر خوانِ کس ناخوانده ای‌جان / که بی‌عزّت شود، ناخوانده مهمان

هاتف اصفهانی: گفت: جامی دهیدش از میِ ناب / گرچه ناخوانده باشد این مهمان

مشتاق اصفهانی: زِ بی‌قدری ندارم عزّتی، ناخوانده مهمانم / به‌بزم او مکرّر آزمودم اعتبارِ خود

ابوالحسن فراهانی: ترسم که چو خورشید رُخت زرد کُند / ناخوانده چو خورشید به‌هرجا رفتن

آذر بیگدلی: به‌کویش می‌روم ناخوانده از بی‌طاقتی هر دَم / ولی زان رفتنم شرمنده، چون ناخوانده مهمانان

فیّاض لاهیجی: درگاه پادشاه دو عالم که از شرف / ناخوانده گر رَود فلک، آن‌جاش بار نیست این‌که جُز لخت دلم هیچ ندادند نصیب / جرم من بود که ناخوانده به‌مهمان رفتم

قدسی مشهدی: کسی را قدم بر خطایی نرفت / که ناخوانده هرگز به‌جایی نرفت چو ناخوانده هرجا رَوَد آفتاب / رُخ از زردیِ چهره گو بَرمَتاب منِه روی ناخوانده در هیچ باب / که گردد زِ خواندن، دعا مستجاب ببین خواندگان را بدین واپسی / تو ناخوانده‌ای، چون به‌جایی رسی؟

یغمای جندقی: ناخوانده به مهمانِ کسان در مشوید …

ملک‌الشعراء بهار: چو مهمانِ ناخوانده آید به من / بود خرجش از مطبخِ خویشتن

سلیم تهرانی: بی‌جذبۀ دوستان زِ جا نتوان رفت / هر راه که نیست رهنما، نتوان رفت فریادِ مؤذّن بِشِنو تا دانی / ناخوانده به‌خانۀ خدا نتوان رفت

پاس‌داشت این أدب و فرهیختگی می‌تواند به پایداریِ هم‌کنشی گروهی، انسجام بیشتر اجتماعی و جلوگیری از گسیختگی فزایندۀ جمعی بینجامد.

پی نوشت: 1 – پیامبر اسلام (صلّی‌الله علیه وآله): هشت نفرند که اگر مورد اهانت قرارگرفتند، جز خودشان کس دیگری را سرزنش نکنند (ثَمانِیهٌ اِنْ اُهینُوا، فَلا یَلُومُوا اِلاّ اَنْفُسَهُمْ): -کسی که به مهمانی و سفره‌ای رود که دعوت نشده است (اَلذّاهِبُ اِلی مائِدَهٍ لَمْ یُدْعَ اِلَیْها). -مهمانی که به صاحب‌خانه دستور دهد (وَالْمُتأمِّرُ عَلی رَبِّ‌الْبَیْتِ). -کسی که از دشمنانش خیرونیکی بطلبد (وَطالِبُ‌الْخَیْرِ مِنْ اَعْدائِهِ). -کسی که از فرومایگان انتظار فضل‌ونیکی داشته باشد (وَطالِبُ‌الْفَضْلِ مِنَ اللِّئامِ). -کسی که در کاری سرّی میان دو نفر وارد شود، که او را وارد آن راز نکرده‌اند (وَالدّاخِلُ بَیْنَ اَثْنِیْنِ فی سرٍّ لَمْ یُدْخِلاهُ فیهِ). -کسی که حکومت را سبک بشمارد (وَالْمُسْتَخِفُّ بِالسُّلطانِ). -کسی که جایی نشیند که شایسته آن‌جا نیست (وَالجالِسُ فی مَجْلِسٍ لَیْسَ لَهُ بِاَهْلٍ). -کسی که سخن خود را به کسی بگوید که از او حرف شنوایی ندارد (وَالْمُقْبِلُ بِالْحَدیثِ عَلی مَنْ لایَسْمَعُ مِنْهُ). من‌لایحضره‌الفقیه، ج 4 ص 355

2 – «کیمیای سعادت»، «ارکان معاملت مسلمانی»، رکن دوم؛ رکن معاملات – بخش هشتم؛ «آدابِ طعام‌خوردنِ دوستان که به زیارت یکدیگر می‌روند». 

دیدگاهتان را بنویسید